7 Many waters cannot quench love, neither can the floods drown it: if a man would give all the substance of his house for love, it would utterly be contemned.
1 چون آوازۀ شهرت سلیمان بگوش ملکۀ سبا رسید، با شان و شوکت بسیار و کاروان شترهای حامل عطریات، طلا و جواهرات به اورشلیم آمد تا با سوالات پیچیده او را امتحان کند و مسایل خود را با او در میان گذارد.
2سلیمان به همه سوالات او جواب داد همه چیز را بی پرده و آشکارا برای او بیان کرد.
3و ملکۀ سبا از حکمت و دانش سلیمان و از دیدن قصری که آباد کرده بود،
4اقسام غذائی که بر سر میز بودند، تعداد مأمورین او که در آن مجلس حضور داشتند، خدمتگاران و ساقیان او با لباس فاخر و قربانی هائی که در عبادتگاه خداوند تقدیم کرد، بسیار تعجب نمود.
5ملکه به پادشاه گفت: «آوازۀ کارروائی ها و حکمت ترا که در کشور خود شنیده بودم همه حقیقت دارند،
6اما تا همه را بچشم خود ندیدم باور نمی کردم، و حالا می بینم که حتی نیم اینهمه جلال و شوکتی را که تو داری به من نگفته بودند.
7خوشا بحال این ملت تو! خوشا بحال خدمتگارانت که همواره کمربستۀ خدمتت هستند و از حکمت تو مستفید می شوند!
8سپاس باد بر خداوند، خدای تو که از تو خوشنود است و ترا بر تخت خود نشاند تا پادشاه خداوند، خدای خود باشی. چون خدایت به قوم اسرائیل محبت دارد و ارادۀ او این بود که آن ها برای همیشه ساکنین این سرزمین باشند و ترا بعنوان پادشاه آن ها برگزید تا از عدالت و مساوات برخوردار گردند.»
9بعد ملکه به پادشاه در حدود چهار تُن طلا، مقدار زیادی از عطریات و جواهرات داد که تا آن زمان چنان عطریاتی در آن کشور دیده نشده بود.
10برعلاوه نمایندگان حورام و مأمورین سلیمان با طلائیکه از اوفیر آوردند چوب صندل هم وارد کردند.
11پادشاه از آن چوب صندل زینه برای عبادتگاه خداوند و قصر سلطنتی ساخت. همچنان از آن چوب یک تعداد چنگ و رباب ساخت که مثل آن ها قبلاً در سرزمین یَهُودا وجود نداشت.
12سلیمان پادشاه همه چیزی را که ملکۀ سبا می خواست به او داد و تحفه های دیگری هم بیشتر از آنچه که ملکۀ سبا برایش آورده بود به او داد. بعد ملکه آنجا را ترک کرد، با همه خدمه و حشمت به وطن خود برگشت.
13وزن طلائیکه سلیمان در ظرف یک سال دریافت کرد بالغ بر بیست و سه تُن بود.
14برعلاوه تاجران، سوداگران، پادشاهان عرب، والیان کشور هم نقره و طلا برای او آوردند.
15سلیمان پادشاه از آن طلا دو صد سپر بزرگ و سه صد سپر کوچک ساخت. برای ساختن هر سپر بزرگ ششصد مثقال طلا و برای ساختن سپر کوچک سه صد مثقال طلا به کار برد و همۀ آن ها را در قصر جنگل لبنان قرار داد.
16سلیمان پادشاه از آن طلا دو صد سپر بزرگ و سه صد سپر کوچک ساخت. برای ساختن هر سپر بزرگ ششصد مثقال طلا و برای ساختن سپر کوچک سه صد مثقال طلا به کار برد و همۀ آن ها را در قصر جنگل لبنان قرار داد.
17پادشاه همچنان تخت بزرگی از عاج ساخت و آنرا با طلای خالص ورق شانی کرد.
18آن تخت شش پَتَه داشت و دارای پای اندازی از طلا و به خود تخت پیوست بود. چوکی آن بازودار و در پهلوی هر بازو مجسمۀ یک شیر قرار داشت.
19دوازده شیر دیگر بر شش پتۀ زینه، یعنی در هر طرف زینه یک شیر ایستاده بود. نظیر آن تخت در هیچ سلطنتی دیده نمی شد.
20ظروف نوشیدنی پادشاه و همچنین ظروف تالار قصر جنگل لبنان همه از طلای خالص ساخته شده بودند. در دوران سلطنت سلیمان نقره ارزشی نداشت،
21زیرا کشتی های شاه هر سه سال یک مرتبه با دریا نوردان حورام به ترشیش می رفتند و طلا، نقره، عاج، میمون و طاؤس می آوردند.
22به این ترتیب، سلیمان پادشاه در ثروت و حکمت از همه پادشاهان دیگر برتر بود.
23همه سلاطین روی زمین آرزو داشتند که در حضور سلیمان باشند و از حکمت خداداد او مستفید شوند.
24هر کدام آن ها سال بسال تحفه های فراوان از قبیل آلات نقره ئی و طلائی، البسه، اسلحه، ادویه، عطریات، اسپ و قاطر برای او می آوردند.
25سلیمان چهار هزار طویله برای اسپها و عرابه های خود داشت. او همچنین دارای دوازده هزار سوار بود و آن ها را در اورشلیم نگه می داشت و بقیه را در شهرهای دیگر.
26او بر همه پادشاهان نواحی دریای فرات تا کشور فلسطینی ها و سرحد مصر حکمرانی داشت.
27در زمان سلیمان نقره مثل سنگ ناچیز و چوب سرو مانند چوب چنارِ دامنه های کوهستان یَهُودا فراوان بود.
28برای سلیمان اسپها را از مصر وارد می کردند.
29بقیۀ وقایع دوران سلطنت سلیمان، از اول تا آخر، در کتاب تاریخ ناتان نبی، نبوت اخیای شیلونی و در رؤیای یَعدوی پیغمبر (که در آن راجع به یَرُبعام پسر نباط هم اشاره شده است) ثبت شده اند.
30سلیمان مدت چهل سال پادشاه اسرائیل در اورشلیم بود.
31بعد سلیمان درگذشت و با پدران خود پیوست و پسرش رَحُبعام جانشین او شد.