9 And when he had opened the fifth seal, I saw under the altar the souls of them that were slain for the word of God, and for the testimony which they held:
10 And they cried with a loud voice, saying, How long, O Lord, holy and true, dost thou not judge and avenge our blood on them that dwell on the earth?
11 And white robes were given unto every one of them; and it was said unto them, that they should rest yet for a little season, until their fellowservants also and their brethren, that should be killed as they were, should be fulfilled.
1 در بهار سال، یعنی در موسمی که پادشاهان اکثراً برای جنگ می روند، یوآب با قوای خود شهرهای عمونیان را تار و مار ساخت. شهر رَبه را محاصره و فتح کرد. در عین حال، خود داود در اورشلیم ماند. یوآب به شهر رَبه حمله و آنرا به خرابه ای تبدیل کرد.
2وقتی داود به آنجا آمد، تاج پادشاه شان را گرفت و بر سر خود گذاشت. وزن طلای آن تاج در حدود سی و چهار کیلوگرام و با جواهرات قیمتی مزین شده بود. داود غنیمت زیادی با خود بُرد
3و باشندگان آن شهر را هم اسیر گرفت و از آن ها با اره، تیشه و تبر کار می گرفت. به این ترتیب، با تمام شهرهای عمونیان همین معامله را کرد. بعد داود و همه سپاه اسرائیل به اورشلیم برگشتند.
4جنگ دیگر آن ها با فلسطینی ها بود. این جنگ در جازِر بوقوع پیوست و سِبکای حوشاتی، سِفای را که یک غول پیکر فلسطینی بود، کشت و در نتیجه فلسطینی ها شکست خوردند.
5باز در یک جنگ دیگر با فلسطینی ها، اَلحانان، پسر یاعیر، لحمی را که برادر جُلیات جتی بود و نیزه ای به اندازۀ چوب کارگاه بافندگی داشت، بقتل رساند.
6در یک جنگ دیگر مردی قوی هیکل که دارای بیست و چهار انگشت و پنجه بود، یعنی شش انگشت در هر دست و شش پنجه در هر پا داشت و او هم یکی از غول پیکرهای فلسطینی بود،
7وقتی مردم اسرائیل را تحقیر کرد، یُوناتان، پسر شِمعا، برادر داود، او را کشت.
8این سه مرد غول پیکر که به دست داود و عساکر او کشته شدند، از نسل غول پیکران جَت بودند.