18 Come now, and let us reason together, saith the Lord: though your sins be as scarlet, they shall be as white as snow; though they be red like crimson, they shall be as wool.
19 If ye be willing and obedient, ye shall eat the good of the land:
20 But if ye refuse and rebel, ye shall be devoured with the sword: for the mouth of the Lord hath spoken it.
1 روح من شکسته، عمر من پایان یافته و پایم به لب گور رسیده است.
2ببین که مردم چطور مرا مسخره می کنند و هر جا که می روم آن ها را می بینم.
3خدایا، تو ضامن من باش، زیرا همه کس مرا گناهکار می دانند و چون تو به آن ها عقل و حکمت نداده ای، نمی توانند به من کمک کنند. پس نگذار که آن ها بر من پیروز شوند.
4خدایا، تو ضامن من باش، زیرا همه کس مرا گناهکار می دانند و چون تو به آن ها عقل و حکمت نداده ای، نمی توانند به من کمک کنند. پس نگذار که آن ها بر من پیروز شوند.
5کسیکه برای کسب منفعت از دوستان خود بدگوئی کند، فرزندانش کور می شوند.
6خدا مرا مایۀ تمسخر مردم ساخته است و آن ها برویم تف می اندازند.
7از غم و اندوه چشمانم تار گشته اند و از من سایه ای بیش باقی نمانده است.
8مردمان وقتی مرا به این حال می بینند، تعجب می کنند، اما سرانجام بیگناهان علیه مردم بدکار قیام می کنند
9و اشخاص نیک در کارهای خوب پیشرفت می نمایند و روز بروز قویتر می گردند.
10اگر همۀ تان بیائید و در برابر من بایستید، گمان نمی کنم که بتوانم شخص فهمیده ای در بین شما بیابم.
11عمر من بپایان رسیده است و آرزو هایم همه نقش بر آب شده اند.
12دوستانم می گویند که از پی شامِ تاریک، روز روشن می آید، اما خودم می دانم که من همیشه در تاریکی باقی خواهم ماند.
13یگانه آرزوی من اینست که به دیار مردگان بروم و آنجا خانۀ ابدی من باشد.
14قبر را پدر و کِرم را مادر و خواهر خود بخوانم.
15پس امید من کجاست؟ چه کسی آنرا برایم پیدا می کند؟
16نه، امید من با من به گور می رود و با هم یکجا خاک می شویم.»