9 And when he had opened the fifth seal, I saw under the altar the souls of them that were slain for the word of God, and for the testimony which they held:
10 And they cried with a loud voice, saying, How long, O Lord, holy and true, dost thou not judge and avenge our blood on them that dwell on the earth?
11 And white robes were given unto every one of them; and it was said unto them, that they should rest yet for a little season, until their fellowservants also and their brethren, that should be killed as they were, should be fulfilled.
1 خشایار شاه، پادشاه فارس از قصر خود در شهر شوش بر قلمروی که از یکصد و بیست و هفت ولایت ـ از هندوستان تا حبشه ـ تشکیل شده بود فرمانروائی می کرد.
2 خشایار شاه، پادشاه فارس از قصر خود در شهر شوش بر قلمروی که از یکصد و بیست و هفت ولایت ـ از هندوستان تا حبشه ـ تشکیل شده بود فرمانروائی می کرد.
3او در سومین سال سلطنت خود به افتخار افسران ارشد و وزرای خویش ضیافت بزرگی برپا کرد. سرکردگان نظامی فارس و ماد، و همچنین والیان و نجبای ولایات در آن جشن حضور داشتند.
4و پادشاه تمام غنایم دربار و شکوه و جلال آن را به مدت شش ماه تمام به معرض تماشا قرار داد.
5بعد از آن، پادشاه مهمانی بزرگی برای تمام اهالی پایتخت، چه فقیر و چه غنی، ترتیب داد. محل این مهمانی ها در باغ های قصر سلطنتی بود و مدت یک هفتۀ کامل ادامه داشت.
6حویلی قصر با پرده های کتان آبی و سفید تزئین شده بود. این پرده ها بوسیلۀ ریسمانهای بنفش به حلقه های نقره ای ستونهای مرمر متصل بودند. تخت های طلا و نقره بر در حویلی قصر بروی سنگفرش هایی از مرمر سفید، دُر، مرمر سیاه و فیروزه قرار داشت.
7شراب در جام های طلایی که به اشکال مختلف ساخته شده بود صرف می شد و پادشاه در دادن شراب سلطنتی به مردم سخاوت فراوان داشت.
8در نوشیدن شراب محدودیتی وجود نداشت، زیرا پادشاه به خادمین دربار امر کرده بود که هرکس هر قدر بخواهد می تواند بنوشد.
9در همان موقع، ملکه وشتی در داخل قصر خشایار شاه ضیافتی برای زنان ترتیب داده بود.
10در هفتمین روز ضیافت، پادشاه که از نوشیدن شراب سرمست بود، هفت خواجه سرای دربار را که مَهُومان، بِزتا، حَربونا، بِگتا، اَبَغتا، زاتَر، و کَرکَس نام داشتند و خادمین شخصی او بودند، احضار کرد
11و به آن ها امر کرد که ملکه وشتی را، با تاج سلطنتی بر سر، به حضور او بیاورند. ملکه زن زیبائی بود و پادشاه می خواست صاحب منصبان و تمام مهمانان او ببینند که ملکه چقدر زیبا است.
12اما وقتی خادمین فرمان شاه را به ملکه وشتی ابلاغ کردند، او از رفتن ابا ورزید. پادشاه از این موضوع بسیار خشمگین شد.
13پادشاه عادت داشت که نظریۀ مشاورین خود را در مورد اجرای قانون جویا شود. بنابراین، مشاورین خود را احضار کرد تا از آن ها بپرسد که چه باید بکند.
14نام این هفت نفر از بزرگان فارس و ماد به نامهای کَرشَنا، شیتار، اَدماتا، ترشیش، مَرَس، مَرسَنا و مموکان بود. این اشخاص بیشتر از سایر مأمورین، مورد اعتماد شاه و در دربار امپراتوری دارای مقامات عالی بودند.
15پادشاه به این افراد گفت: «من، خشایار شاه، خادمین خود را با فرمانی به نزد ملکه وشتی فرستادم، ولی او از فرمان من سرپیچی کرد. مجازات او بر طبق قانون چیست؟»
16آنگاه مموکان به پادشاه و مأمورین او گفت: «ملکه وشتی نه تنها به پادشاه و مأمورین دربار، بلکه در حقیقت به تمام مردان امپراطوری اهانت کرده است.
17وقتی زنان در امپراطوری بشنوند که ملکه چه کرده است، با تحقیر به شوهران خود می نگرند. آن ها خواهند گفت: «خشایار شاه فرمان داد که ملکه وشتی به حضور او برود، اما ملکه از فرمان او اطاعت نکرد.»
18وقتی زنان درباری فارس و ماد از رفتار ملکه آگاه شوند، آن ها قبل از آنکه روز به پایان برسد، آنرا برای شوهران خود تعریف می کنند. دیگر زنان احترامی برای شوهران خود قائل نمی شوند و این موضوع موجب خشم شوهران می گردد.
19اگر پادشاه صلاح بدانند، فرمانی صادر کنند که ملکه وشتی دیگر هیچ وقت اجازۀ شرفیابی به حضور شاه را نداشته باشد. همچنین امر فرمائید که این مطلب در قوانین فارس و ماد ثبت گردد تا هرگز قابل تغییر نباشد. سپس زنی که بهتر از او باشد، به عنوان ملکه انتخاب شود.
20وقتی این فرمان شما در سراسر این امپراطوری وسیع اعلام شود، آن وقت تمام زنها با شوهران خود چه فقیر و چه غنی با احترام رفتار خواهند کرد.»
21پادشاه و مأمورینش این پیشنهاد او را پسندیدند، و پادشاه مطابق پیشنهاد مموکان عمل کرد،
22و به هر یک از ولایات امپراطوری پیامی به خط و زبان محلی آن ناحیه فرستاد که مطابق آن شوهران رئیس خانوادۀ خود باشند و امر شان باید اطاعت شود.