9 And when he had opened the fifth seal, I saw under the altar the souls of them that were slain for the word of God, and for the testimony which they held:
10 And they cried with a loud voice, saying, How long, O Lord, holy and true, dost thou not judge and avenge our blood on them that dwell on the earth?
11 And white robes were given unto every one of them; and it was said unto them, that they should rest yet for a little season, until their fellowservants also and their brethren, that should be killed as they were, should be fulfilled.
1 روز سیزدهم آذر، روزی که اولین فرمان پادشاه می بایست اجرا شود و دشمنان یهودیان در آرزوی شکست کامل آن ها بودند، فرا رسید. اما موضوع برعکس شد و یهودیان بر دشمنان خود غلبه کردند.
2در تمام شهرها و ولایات امپراطوری، یهودیان برای حمله به کسانی که در صدد آزار آن ها بودند جمع شدند و هیچ کسی جرأت نداشت علیه آن ها قیام کند، چون در همه جا مردم از آن ها می ترسیدند.
3تمام مأمورین ولایتی، حاکمان، والیان و اهل دربار، همه به یهودیان کمک می کردند، چون آن ها از مردخای می ترسیدند.
4مردخای در سرتاسر مملکت مشهور شد، زیرا شخص مقتدری در دربار شاه بود و قدرت او هم روز بروز بیشتر می شد.
5پس یهودیان می توانستند هر طوریکه بخواهند با دشمنان خود رفتار کنند. آن ها با شمشیر بر دشمنان خود حمله می کردند و همه را می کشتند.
6تنها در پایتخت، یعنی در شهر شوش، یهودیان پنجصد نفر را کشتند.
7و ده پسر هامان بن همداتا دشمن یهودیان بنامهای فَرشَنداطا، دَلفون، اَسفانا، فُوراتا، اَدَلیا، اَریداتا، فَرمَشتا، اریسای، اریدای، یزاتا در بین کشته شدگان بودند. ولی اموال کسی تاراج نشد.
8و ده پسر هامان بن همداتا دشمن یهودیان بنامهای فَرشَنداطا، دَلفون، اَسفانا، فُوراتا، اَدَلیا، اَریداتا، فَرمَشتا، اریسای، اریدای، یزاتا در بین کشته شدگان بودند. ولی اموال کسی تاراج نشد.
9و ده پسر هامان بن همداتا دشمن یهودیان بنامهای فَرشَنداطا، دَلفون، اَسفانا، فُوراتا، اَدَلیا، اَریداتا، فَرمَشتا، اریسای، اریدای، یزاتا در بین کشته شدگان بودند. ولی اموال کسی تاراج نشد.
10و ده پسر هامان بن همداتا دشمن یهودیان بنامهای فَرشَنداطا، دَلفون، اَسفانا، فُوراتا، اَدَلیا، اَریداتا، فَرمَشتا، اریسای، اریدای، یزاتا در بین کشته شدگان بودند. ولی اموال کسی تاراج نشد.
11تعداد کشته شدگان در شهر شوش همان روز به اطلاع پادشاه رسید.
12پس از آن پادشاه به ملکه اِستَر گفت: «تنها در شهر شوش یهودیان پنجصد نفر از جمله ده پسر هامان را کشته اند. معلوم نیست در سایر ولایات چقدر مردم را کشته اند. آیا خواهش دیگری هم داری؟ هر چه بخواهی به تو می دهم. حالا بگو که چه می خواهی تا به تو بدهم.»
13اِستَر در پاسخ گفت: «اگر پادشاه موافق باشند به یهودیان در شهر شوش اجازه داده شود فردا هم کار امروز خود را تکرار کنند و اجساد ده پسر هامان را به دار بیاویزند.»
14پادشاه امر کرد که درخواست او عملی شود و فرمان لازم در شهر شوش اعلام شد. اجساد پسران هامان به معرض تماشای عموم گذاشته شد.
15در روز چهاردهم آذر باز یهودیان جمع شدند و سیصد نفر دیگر را در آن شهر کشتند. اما بازهم اموال هیچ کس را تاراج نکردند.
16یهودیان در سایر ولایات هم متحد شده از خود دفاع کردند. آن ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و خود را از شر آن ها خلاص کردند. ولی مال هیچ کس را غارت نکردند.
17این کشتار در روز سیزدهم آذر رخ داد. روز بعد، یعنی روز چهاردهم هیچ کس کشته نشد و روز جشن و سرور برای یهودیان بود.
18یهودیان روز پانزدهم را جشن گرفتند، چون آن ها روزهای سیزدهم و چهاردهم مشغول کشتن دشمنان خود بودند. روز پانزدهم از کشتن دست کشیدند.
19به این دلیل یهودیانِ که در اطراف شهر زندگی میکنند، روزِ چهاردهم ماه آذر را جشن می گیرند و به یکدیگر غذا هدیه می دهند.
20مردخای امر کرد که شرح این وقایع را بنویسند و نامه هائی به تمام یهودیان در سرتاسر امپراطوری فارس بفرستند،
21و به آن ها بگویند هر سال روزهای چهاردهم و پانزدهم آذر را جشن بگیرند.
22این روزهائی است که یهودیان از دست دشمنان خویش رهائی یافتند، و در این ماه بود که غم و غصۀ شان به خوشی و ناامیدی آن ها به امیدواری تبدیل شد. پس آن ها می بایست این روز را جشن بگیرند و به یکدیگر و به فقرا غذا هدیه بدهند.
23یهودیان از امر مردخای اطاعت کردند و از آن ببعد، همه ساله این روز را جشن گرفتند.
24هامان پسر همداتای اَجاجی و دشمن قوم یهود برای نابودی یهودیان قرعه (که آن را «پور» می گفتند) انداخته بود که در کدام روز کشته شوند.
25اما اِستَر به حضور پادشاه رفت و پادشاه فرمانی صادر کرد که به موجب آن هامان گرفتار همان سرنوشتی شد که برای یهودیان در نظر گرفته بود، یعنی او و پسرانش به دار آویخته شدند.
26به این دلیل آن ایام را پوریم می نامند که معنی آن «قرعه» است. یهودیان به خاطر نامه هائی که مردخای نوشته بود و هم چنین به دلیل آنچه که برای خودشان اتفاق افتاده بود،
27این را رسم خود قرار دادند که خودشان و همچنین فرزندانشان و کسانیکه به دین یهودی می گروند، همه ساله این دو روز را طبق امر مردخای جشن بگیرند.
28لهذا، قرار بر این شد که تمام خانواده های یهودی، نسل اندر نسل، در هر شهر و دیاری که باشند این روزها را بیاد آورده، جشن بگیرند.
29آنگاه ملکه اِستَر، دختر اَبِیحایَل، با استفاده از اختیارات و قدرتی که بعنوان ملکه داشت، نامۀ مردخای را مبنی بر برگزاری دائمی مراسم پوریم تائید کرد.
30نامه به نام تمام یهودیان بود و نسخه های آن به یکصد و بیست و هفت ولایت در امپراطوری فارس فرستاده شد که حاوی دعای صلح و آرامش برای یهودیان بود.
31و از آن ها و فرزندانشان درخواست شده بود که همانطوریکه مراسم روزه و سوگواری را رعایت می کنند، ایام پوریم را نیز برگزار نمایند. به این ترتیب، مراسم ایام پوریم از طرف اِستَر تأیید و ثبت دفتر شد.
32دستور اِستَر در مورد تائید قوانین مربوط به پوریم بر روی طومار نوشته شده بود.